علی و آرمان برادران افسانه ای

ارمان جان دوست دارم

1392/5/24 11:40
نویسنده : علی نیکنام
1,388 بازدید
اشتراک گذاری

هر روز که بزرگ تر میشی عصبانی تر و شیرین تر میشی عمو جون اسمتو گذاشته دیکتاتور هر چی که میخوای و باب میل توئه باید همون باشه وگرنه عصبانی میشی و جیغ میکشی حتی به منم که برادر بزرگنم زور میگی منم که از جیغ کشیدن تو خوشم میاد باهات لج میکنم و برعکس اونی که تو میگی عمل میکنم تا صدات دربیاد بخاطر همین تو خونه همه از دست من و تو حسابی شاکین خنده

اینم چندتا عکس که دختر عمه زحمت درست کردنشو کشیده

اینم عکس های شب های قدر در مسجد (با تاخیرخجالت)

پسندها (1)

نظرات (9)

دختر عمه
24 مرداد 92 11:57
سلاممممممممممممم عزیزای آبجی روزها سپری میشن و همین طور شما بزرگتر میشید ومن از ته دل امید آن را دارم که شما دو تا رو توی اوج خوشبختی ببینم دوستدار همیشگی شما دختر عمتون باییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
راضی
24 مرداد 92 22:07
سلام علی داداش خوبی؟ وبت عالی شده دستت طلا.


سلامممممممممممممممم ابجی گلم مر30
نیستی؟؟؟
دلمون برات تنگیده
شهزاده ی خیال
25 مرداد 92 12:41
سلام.
لینکت کردم علی آقا...


ممنون شما هم لینک شدی
عباس
29 مرداد 92 23:30
سلم علي اقا وب خوبي داري به منم يه سري بزن


چشم حتما
ممنون از حضورت
علی فهیمی
16 شهریور 92 19:33
سلام علی آقا ...
چطوری ؟؟؟

بابا ما فامیلم به ما هم سر بزن البته خودت سر بزن ...

سلام برسون خداحافظ . . .





غلامرضا محمدپور
24 شهریور 92 23:23
سلام ، ما هم آرمان جان را دوست داريم


سلام ممنون از لطف و حضور سبزتون
r
23 مهر 92 19:04
سربلندی ابراهيم، آرامش اسماعيل، اميدواری هاجر،عطر عرفه و بركت عيد قربان را برايت آرزو دارم
امیدوارم امروز غم هایت قربانی شادی هایت گردد.


ممنون خواهری عید شمام مبارک

میلاد محبوبی
25 مهر 92 19:24
سلام علی جان
بازم لازمه از زحماتت و وبلاگ زیبات تشکر کنم
امیدوارم در تمامی مراحل زندگی موفق باشین


ممنون میلاد جان
محمد رضا كامراني مهرباني
30 آذر 92 11:33
یلدا در افسانه‌ها و اسطوره‌های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در «خرم روز» مکرر می‌شود. «ماه دلداده مهر است و این هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه شب است و مهر روزها بر می‌آید. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او در آمیزد، اما همیشه در خواب می‌ماند و روز فرا می‌رسد که ماه را در آن راهی نیست. سرانجام ماه تدبیری می‌اندیشد و ستاره ای را اجیر می‌کند، ستاره ای که اگر به آسمان نگاه کنی همیشه کنار ماه قرار دارد و عاقبت نیمه شبی ستاره، ماه را بیدار می‌کند و خبر نزدیک شدن خورشید را به او می‌دهد. ماه به استقبال مهر می‌رود و راز دل می‌گوید و دلبری می‌کند و مهر را از رفتن باز می‌دارد. در چنین زمانی است که خورشید و ماه کار خود را فراموش می‌کنند و عاشقی پیشه می‌کنند و مهر دیر بر می‌آید و این شب، «یلدا» نام می‌گیرد. از آن زمان هر سال مهر و ماه تنها یک شب به دیدار یکدیگر می‌رسند و هر سال را فقط یک شب بلند و سیاه وطولانی است که همانا شب یلداست. »